بنده اعتقاد دارم باید گند بزنند به سر تا پای این مملکت. از سیستم اقتصادی بگیرید تا نظام ی. از مدرسه بگیرید تا دانشگاه. از خانواده بگیرید تا جامعه. از اتوبوس بگیرید تا تاکسی. از خواجه بگیرید تا بنده (شرمنده این یک مورد را باید در لفّافه میگفتم). از پوزیسیون تا اپوزیسیون. هیچکدام آنطور که باید کار کنند، کار نمیکنند. همهشان یکجای کارشان که نه، هزاران جای کارشان میلنگد. همهشان حال آدم را بههم میزنند. هیچکدامشان هیچی بلد نیستند، چون در اینجا آموزشی وجود ندارد. کی کجا آموزش میبیند؟ مدرسه؟ دانشگاه؟ موسسات آموزشی؟ باید سر در همهشان گه مالید. دانشگاه مادرشان را هم دیدیم. چیز خاصّی نبود. این بندهی خدا، صادق هدایت، حق داشت. حالا که انگار حال و روزمان بیشتر شبیه به آن دوران شده بیشتر میفهمم چه میگفت. واقعاً هرچه فحش در آنزمان نثار کرده بود، برای اینزمان هم کاربرد دارد.
پینوشت: این نوشته حاصل بیخوابی و بدحالی دیروز است. نیمههای شب نوشته شد و بعدش خواب آمد.
روایت صبح: با دوتا از بچّههای مدرسه صحبت میکردم. اوّلی داشت از آرزوهایاش میگفت، مثلاً اینکه میخواهد ستارهشناس شود. شروع کرد به ریختن کلّی اطّلاعات روی دایره. فاصلهی زمین تا خورشید 149 میلیون کیلومتر است. سیاهچالهها اینطور ایجاد میشوند. جهان آنطور ساخته شد و یک عالم داستان دیگر. دوّمی هم افاضهی فضل کرد. فاصلهی ماه تا زمین اینقدر است. فاصلهی ماه تا خورشید آنقدر است. اوّلی میگفت: به نظر من .» دوّمی میگفت: آره درست میگی امّا ببین اگه قضیه رو از این زاویه ببینیم چی؟ .» خلاصه مناظرهی جالبی بود. اطّلاعات این دوتا بچّهی ده-دوازده-ساله خیلی بیشتر از من بود. در راه برگشت به خانه فکر میکردم چه تفاوتی وجود دارد که من همسنّ این بچّهها بودم اینقدر اطّلاعات نداشتم. بلد نبودم مثلشان حرف بزنم. واقعاً من هم میگفتم به نظر من؟ اصلیترین دلیل تفاوت را در پایگاه اجتماعی خانواده دیدم و به تبعاش وضعیت اقتصادی. اینکه مسئلهی من و همکلاسیهایام چیز دیگری بود، بحثهایی که ما داشتیم از نظر فرم و محتوا با این دو بچّه متفاوت بود، همه نتیجهی تفاوت خانوادههایمان است. بچّهی ده-دوازده-ساله میداند به چه چیزی علاقه دارد، چرا من و همکلاسیهایام نمیدانستیم علاقهمان چیست؟ چرا دانشآموز دورهی متوسطه اوّل علاقه به بیوتکنولوژی دارد؟ این علاقه از کجا میآید؟ آیا ما میدانستیم به چه چیزی علاقه داریم؟ اصلاً به چیزی علاقه داشتیم؟ کسی از ما پرسیده بود به چی علاقه داری؟ اصلاً میدانستیم بیوتکنولوژی چیست؟ شاید بگویید تفاوت زمان داریم و بچّههای اینزمان آگاهترند. من میخواهم این بچّهها را که در مدرسهای خوب (و غیر دولتی) درس میخوانند با همسالانشان در پایین شهر مقایسه کنید.
روایت شب: خانم ماهروزاده، همسر حداد عادل، در برنامهی زندهی تلویزیونی فرمودند: برای پسرمان دنبال مدرسهی خوب علوم انسانی میگشتیم. نبود. خودمان مدرسه تأسیس کردیم.» البتّه قبلتر گفته بودند که منظورشان از خوب بیشتر از نظر تربیّتی و اخلاقیست. درست میفرمایند من هم قبول دارم وضعیّت مدارس غیر انتفاعی (که من عنوان خصوصی را برایشان بیشتر میپسندم) از نظر تربیّتی (و حتّی درسی) نسبت به مدارس دولتی بهتر است. ولی آیا همه میتوانند مثل ایشان برای فرزندشان مدرسه تأسیس کنند؟
و نتیجه برای من این میشود که بهنوعی تنها مفرِّ مشروعِ رهایی از طبقات پایین اجتماعی که آموزش و آگاهی باشد هم مخصوص طبقات بالاست.
درباره این سایت